|
|
نویسنده :
|
موضوع :
|
|

عشق را بـا خـون خـود کردی تـو معنـا ای شهیـد!
خـویـش را بـردی بـه اوج عـرش اعـلا ، ای شهید!
زنـدگی تسلیم تـو شد ، مــرگ خــالی از عــدم
زنـده تــر از تـو نمی بینـم بـه دنیــــا ای شهیـــــد!
در کـلاس عشـق تــو ، استــادهــا بنشستــه اند
کـــز تـو آمـوزنــد ســــرمشق الفبـــا، ای شهید!
نــور می پــاشی بسان مــاه بــــر قصر امـل
عشـق می نوشد ز تـو عــاشقترین ها ای شهید!
مـأمـن جــانْ پَـرورت ، ســـــرمنــزل مقصـــودها
حـــاصلی از بــاورت ، روح تـجلّا ای شهیـــــــــد!
عـــالمی حیـــران بـه شور و عشقبــــازی های تـو
گلشنـــی حسرت بـــه دیـدار تـو رعنـا، ای شهید!
جــز خــدا واقف نـشد بـــر اوج عـرفـان تــــو کس
چــونکه گشتـــه عـاشقت آخـر خـدا را ای شهیـد
برچسبها:
سرگرد_پاسدار_شهيد_محمود_جديري_کهنمو_ئي,
موسسه_فرهنگي_المهدي_عج_کهنمو,
زندگينامه_سرگرد_پاسدار_شهيد_محمود_جديري_کهنمو_ئي,
شهيد_جديري_کهنمو_ئي |
|
|
نویسنده :
|
موضوع :
|
|

رمضان در جبهه ها در اوج گرماي تابستان آنهم در منطقه خوزستان حال و هواي ويژه اي داشت . سال 60 ماه رمضان در اوائل مرداد ماه و گرماي بالاي 50 درجه خوزستان بسيار طاقت فرسا بود .
رزمندگاني كه از اقصي نقاط كشور به جبهه مي آمدند حكم مسافر را داشتند و كمتر مي توانستند يك جا ثابت باشند بعضي از آنها در يك منطقه مي ماندند و از مسئول و يا فرمانده مربوطه مجوز مي گرفتند و قصد ده روز نموده و روزه دار مي شدند .
روزهاي طولاني بالاي 16 ساعت گرماي شديد و سوزان كار فعاليت نبرد با دشمن حتي در منطقه پدافندي شدت يافتن تشنگي و ضعف و بي حالي از جمله مواردي بود كه وجود داشت اما به لطف خدا در ايمان و اراده ي رزمندگان كمترين خللي ايجاد نمي شد. سال 61 ماه مبارك رمضان در تير ماه واقع شد . عمليات رمضان در همين ماه سال انجام گرفت .
شب 19 رمضان در حال و هواي خاصي رزمندگان آماده ي عمليات مي شدند.گرماي شديد باد و طوفان شنهاي روان و از همه مهمتر نبود با دشمن آنهم براي كساني كه روزه دار بودند بسيار سخت بود. انسان تا در شرايط موجود قرار نگيرد درك مطلب برايش سنگين است .
در آن عمليات بسياري از عزيزان به وصال حضرت حق پيوستند در حاليكه روزه دار بودند و لبهايشان خشكيده بود. اما به عشق اباعبدالله الحسين (ع ) و عطش كربلا رفتند و به شهادت رسيدند.
راوي : سيد ابراهيم يزدي
برچسبها:
رمضان_95,
رمضان_در_جبهه_ها,
kahnamu @shahidjodeiry,
blogfa |
|
|
نویسنده :
|
موضوع :
|
|

ما در دوران اسارت جز مفقودين بوديم يعني نه ايران از ما خبر داشت و نه صليب سرخ جهاني نام ما را ثبت كرده بود. به همين جهت مشكلات ما از ساير اسرا بيشتر بود. هيچ نام و نشاني از ما در جايي نبود.
عراقي ها به ما خيلي سخت مي گرفتند جز ارتباط و اتكال به خدا هيچ راهي نبود تنها اميدمان استعانت خداوندي بود يكي از راههاي تحكيم ارتباط الهي بحث نماز و روزه بود بچه هايي كه با ما در اردوگاه 12 و 18 بودند تقريبا ماه رجب و ماه شعبان را در استقبال از ماه رمضان روزه مي گرفتند هر چند كه روزه گرفتن و نماز خواندن حتي به صورت فرادي جرم بود.
بارها اتفاق مي افتاد كه هنگام نماز دژخيمان بعثي به بچه ها حمله مي كردند و جهت آنها را از قبله تغير ميدادند و نماز را بهم مي زدند حتي يك شب مجبور شديم نماز مغرب و عشا را به حالت خوابيده و زير پتو به جا بياوريم . روزه گرفتن جرم سنگين تري بود بچه ها غذاي ظهر را مي گرفتند و در يك پلاستيك مي ريختند چهار گوشه آن را جمع كرده و گره مي زدند سپس اين غذا را در زير پيراهن خود پنهان مي كردند و افطار ميل مي نمودند اگر موقع تفتيش از كسي غذا مي گرفتند او را شكنجه ميدادند.
آن غذاي سرد ظهر با غذاي مختصري كه احيانا در شب مي دادند را بچه ها به عنوان افطار مي خوردند و تا افطار بعد به همين ترتيب مي گذشت . خدا شاهد است امروز كه 15 سال از اسارت مي گذرد به هنگام ماه مبارك رمضان همه نوع خوراكي با بهترين كيفيت در سفره هايمان يافت ميشود ولي لذت افطار دوران اسارت را ندارد.
به نظر من آن غذا غذاي بهشتي بود و ما هنگام افطار واقعا " حضور خدا را احساس مي كرديم . دعاي افطار با حال و هواي معنوي خاصي توسط بچه ها قرائت مي شد هر چند پس از صرف افطاري تا افطار بعد هيچ خبري از خوراكي نبود ولي خيلي برايمان لذت بخش بود.
راوي : سردار مرتضي حاج باقري برچسبها:
رمضان_95,
رمضان_در_اسارت,
رمضان_در_جبهه_ها |
|
|
نویسنده :
|
موضوع :
|
|

بسم رب الشهدا سلام شهداء من یک جوان هیئتی هستم اگر خدا بخواهد من از شما یه سوال دارم برای چی رفتید جنگ که شهید بشین مگر ما از شما خواسته بودیم؟ میدونم: شما رفتید که ناموس من راحت باشه شما رفتید که من راحت شب سر به زمین بزارم شما رفتید که من راحت درس بخونم شما رفتید که من راحت هیئت بگیرم شما رفتید که اصلا من باشم شما رفتید که اسلام (شیعه) پا برجا باشه . . . . . . ولی: بیاید ببینید: که چجوری داریم خودمون ناموسمونو به حراج میزاریم چجوری داریم با کارمون دل شما و اقا مونو میشکنیم ای خداااااااااااااااااا دارم میمیرم،دارم دق میکنم از این همه نامردی مردم نامرد ای شهداااااااااااا بیاید ببینید چجوری فرزندان شما مورد تمسخر بعضیاقرار میگیرندکه میگن میخاست نره آآآآآآآی اونی که این حرفو میزنی اگر نمیرفت که الان یه خواب خوش نداشتی اگر نمیرفت که تو الان نمیتونستی با ماشین مدل بالات توخیابونا راحت ویراج بدی و گناه کنی بیاید ببینید چجوری دخترا با لباسای انچنانی دارن خون شما رو زیر پا میزارن بیاید ببینید چجوری با مجلسای شبانه دل امام زمان رو خون میکنند بیاید ببینید چجوری داریم با کارامون دین فروشی میکنیم حرف اخر: شهدا شرمند ه ایم حلالمون کنید میدونم در حق شماها نامردی کردیم ولی بازم دعامون کنید
برچسبها:
سرگرد_پاسدار_شهيد_محمود_جديري_کهنمو_ئي,
موسسه_فرهنگي_المهدي_عج_کهنمو,
زندگينامه_سرگرد_پاسدار_شهيد_محمود_جديري_کهنمو_ئي,
شهيد_جديري_کهنمو_ئي |
|
|
نویسنده :
|
موضوع :
|
|

كودكي باز سراغ پدرش مي گيرد لحظه اي ساكت و با داد و فغان، بابا كو؟ شب جمعه سر قبر پدر گمنامش اشك هايش همه چون سيل روان، بابا كو؟ مادرش ياد شلمچه و دوكوهه است هنوز چه جوابي به سوال همگان، بابا كو؟ گاهگاهي دم در چشم به راه باباست و سوالي كند از رهگذران ؛ بابا كو؟ دوستان پدرش شاد، سرافراز، رها «همه شادند ولي مادرجان، بابا كو؟» نيست جز عكس و لباس و چفيه از بابا با كه گويد غم اين داغ نهان؟ بابا كو؟ مادرش شاد و جوان بود ولي ديگر نيست قد مادر شده مه واره كمان ، بابا كو؟ وصيت نامه بابا همه شب مي گريد و بگويد پدرت بود جوان، بابا كو؟ چه جوابي به سوالات در و همسايه؟ «پدرت خانه بوَد دختر جان؟ بابا كو؟» مدرسه ، اردو ، امضاي رضايت نامه «اين كه امضاي پدر نيست جوان! بابا كو؟» چه كسي گفته كه جاي شهدا خالي نيست تو جهان داري و ما نصف جهان، بابا كو؟ حركت، خنده و خمپاره. دگر بابا نيست پرسد از عكس پدر گريه كنان بابا كو؟
شاعر : پیمان طالبی
برچسبها:
سرگرد_پاسدار_شهيد_محمود_جديري_کهنمو_ئي,
موسسه_فرهنگي_المهدي_عج_کهنمو,
شهيد_جديري_کهنمو_ئي,
شهداي_کهنمو |
|
|
نویسنده :
|
موضوع :
|
|

سالروز آزادی خرمشهر را بی هیچ تردیدی باید یکی از فرازهای پر افتخار تاریخ ملت ایران دانست ؛ شهری که با وسایل ابتدایی دفاعی ، بیش از 40 روز در برابر بزرگ ترین ارتش عربی آن روزگار مقاومت کرد.
تا ایران ، مهیای دفاعی شود که آن زمان کسی نمی دانست قرار است 8 سال طول بکشد. اگر خرمشهر آزاد شد ، اگر ایران به اشغال بعثی ها درنیامد و اگر امروز ما ، هنوز هستیم و نفس می کشیم و زندگی را تجربه می کنیم ، مدیون مردان و زنانی هستیم که در سخت ترین سال های این سرزمین ، جنگیدند ، به اسارت رفتند ، زخم خوردند و کشته شدند.
به همه شان ادای احترام می کنیم.
برچسبها:
سالروز_آزادی_خرمشهر,
سرگرد_پاسدار_شهيد_محمود_جديري_کهنمو_ئي,
موسسه_فرهنگي_المهدي_عج_کهنمو,
شهيد_جديري_کهنمو_ئي |
|
|
نویسنده :
|
موضوع :
|
|

این جشن ها برای من آقا نمی شود
با این چراغ ها شب من پا نمی شود
من بیشتر برای خودم گریه می کنم
این جشن ها برای تو بر پا نمی شود
خورشیدی و نگاه مرا می کنی سفید
می خواستم ببینمت اما نمی شود
شمشیرتان کجاست؟ بزن گردن مرا
وقتی که کور شد گرهی، وا نمی شود
این زندگی بدون تو تلخ است مثل زهر
با زهر ما، آب گوارا نمی شود
آقا! جسارت است ولی زودتر بیا
این کارها به صبر و مدارا نمی شود
باور مکن تو را به هوای تو خواستم
با این قدی که پیش شما تا نمی شود
برچسبها:
ولادت_امام_زمان_عج_95,
سرگرد_پاسدار_شهيد_محمود_جديري_کهنمو_ئي,
موسسه_فرهنگي_المهدي_عج_کهنمو,
شهيد_جديري_کهنمو_ئي |
|
|
مداح شهید سرگرد پاسدار محمود جدیری کهنموئی از شهدای روستای کهنمو از توابع شهرستان اسکو در استان آذربایجان شرقی می باشند.به امید شفاعت شهیدان صلوات
| |
|
| | | | | | | | | | | | | | | | | | | | | |