موضوع :
مرکز فرهنگی شهید جدیری کهنموئی در شبکه های اجتماعی
🌻 روح و ریحانم ❤️ با تو ای مادر زنده می مانم ✍️شعر: محمد حسین غلامی سرای
🔮🔮
گل نیلوفر چشمه ی کوثر ای بهشت من مادر ای مادر مثل بارانی نغمه ی جانی عطر گل های یاس و ریحانی از بدی دوری هاله ی نوری از تو می روید باغ مسروری زیب افلاکی طاهر و پاکی آبرو بخشد چادر خاکی مادرای تاجم برتو محتاجم با دعای تو غرق معراجم نورچشمانم دین و ایمانم با توای مادر زنده می مانم
موضوع :
مرکز فرهنگی شهید جدیری کهنموئی در شبکه های اجتماعی
یادمان نمی رود یادمان نمی رود سلبریدی ها؛ چگونه دست های دشمنانمان بوسیدند چگونه در میان خون مان میان کوچه رقصیدند چگونه دم به دم برای هر دروغ فغان و ناله سردادند به جای وحدت و به جای آرامش به روی شعله ، شعله پاشیدند ،، شما که با قراردادهایتان شما که با بساط عیش تان به وقت سرخوشی به ریش خلق خندیدید کنون که دستتان تهی ست چو ابرهای بی ثمر دوباره باریدید؟ قسم به خون پاکان سرزمین پاک من شما شریک تیرهای حرمله شمابه خون فرو نموده دست ها برای دشمنان این کرانه کف زدید برای کودکی که درشاه چراغ درآغوش مادرش به خون غلتید برای مامور لایقی که طفل خود ندید برای آرمان که انگشترش به فرق سر شکست برای نازنین بدنهای بی پیراهن قسم که هرگز فراموشتان نمی کنیم ،، برای میلیاردها گرفتن هرکدامتان برای استوری های بدرنگتان برای چنگ ها برای سنگ تان برای ناسزاگویی ها و فرهنگ تان رسد زمان رسوایی شما ،، همیشه ایران مان سربلند همیشه ایرانمان پایدار درخت تنومند انقلابمان قوی و استوار
موضوع :
مرکز فرهنگی شهید جدیری کهنموئی در شبکه های اجتماعی
🔸آن روزها نام و نان بهایی نداشت و آنچه میدان دار بود ، قیام بود و عروج .
🔸آن روزها ماندن بی معنا بود و مردن در بستر ، ننگی بزرگ .
🔸آن روزها شهادت ، شاهراهی به وسعت افق داشت .
🔸آن روزها فاصله خاک تا افلاک و کویر تا بهشت ، یک میدان مین بود .
🔸خاکریزها ، بوی بهشتِ مردانی را گرفته بود که سر به سر ، تن به مرگ می سپردند تا مبادا وجبی از کیان دین و وطن، به دست کفتاران حریص و متجاوز بیفتد؛ چرا که دفاع مقدس، رساترین واژه در قاموس ایستادگی این ملت قهرمان است.
🔸مردان این دیار در پی تجاوز کفتار صفتان ننگ و نفرین ، در هفت شهر عشق ، هشت بهار ، آزادگی را پیمودند و حماسه آفریدند.
« کجایند آنان که در صحنه پیکار ، شمشیرهاشان را از غلاف بیرون کشیده ، هر گوشه از میدان نبرد را دسته دسته و صف به صف فرا می گرفتند ؟»
« آنان جوانمردانی بودند که در پایان هر مصاف از بقاء زندگانی بازگشته از کارزار سپاه خود ، شادمان نمی شدند و از بابت مرگ سرخ کشتگانشان از کسی تسلیت نمی خواستند ، چشمانشان از شدت گریه خوف بر درگاه جلال ربویی به سفیدی گراییده ، شکم هاشان بر اثر روزه داری لاغر گشته و پوست لبانشان بر اثر مداومت بر دعا و ذکر حق خشکیده.»
« رنگ رخسارشان از فرط شب بیداری زرد گشته و غبار فروتنی و تواضع چهرهاشان را پوشانده آنان برداران من هستند که از این سرای فانی سفر می کنند پس سزاوار است که تشنه دیدارشان باشیم و از اندوه فراقشان انگشت حسرت بر لب بگزیم .»
🔮آذربایجان صداسی 🌻تقدیم اولور غیرتلی و متدین تورک لر که باخیشلاری دریادی 💢پاسخی به طعنه های یاوه گویان به ویژه اردوغان حق نشناس
✍️ شعر و دکلمه : استاد غلامی سرای 🕊 کاری از : مرکز فرهنگی شهید جدیری کهنموئی
یاشایشین دایاغی آذربایجان سایاغی آذربایجان ماحالی قدری اونون باهالی عرشه چاتاراوجاغی دینه آچار قوجاغی تاریخ بویی یاشی دی چون ایرانین باشی دی باکری لر قالاسی هامی حیدر بالاسی ولایت بیشه سی دی دیانت ریشه سی دی اسموین هر یاغیشا دوزن سویوغا قیشا جوشان حقه کرمی اهل بیتین حرمی گمان ائدمه سین یاغی یاتار بو ائل بوداغی بویوک بیر لشگرینن آجیقلی گوزلرینن کیم ایرانا دولاشا چرپار باشلارین داشا تک قویمویوب حیدری آذربایجان شیرلری ابالفظلین وقاری آذربایجان حصاری آذربایجان بئله یاز حسینن آیریلاماز آذربایجان صداسی تز گَل زهرا بالاسی
آیتالله سید عبدالحسین دستغیب فرزند سید محمدتقی در سال 1288 شمسی در شیراز متولد شد. ایشان در دوازده سالگی پدر خود را از دست داد و در سال 1310، جهت ادامه تحصیل علوم دینی راهی نجف شد. مبارزات سیاسی او از زمان كشف حجاب شروع شد اما اوج مبارزات این شهید بزرگوار زمانی بود كه لوایح ششگانه مطرح گردید. در پانزده خرداد ایشان بازداشت و به تهران تبعید شد. شهید دستغیب پس از پیروزی انقلاب به نمایندگی از مردم فارس در مجلس خبرگان انتخاب و همچنین به فرمان امام به سمت امام جمعه شیراز منصوب شد. ایشان همچنین ریاست حوزه علمیه فارس را نیز بر عهده داشت و مدارس علمیه قوام، هاشمیه و آستانه شیراز را كه سالهای طولانی توسط رژیم پهلوی تعطیل شده بود، دوباره دایر كرد. سرانجام در روز جمعه بیست آذر 1360، آیتالله سید عبدالحسین دستغیب، در حالی كه عازم نمازجمعه شیراز بود، در یكی از كوچهها با انفجار بمبی توسط منافقین به شهادت رسید.
💠 وقتی دروغ های بشر روزگار پاکان را تیره وتار میکرد و زمانی که اسارت و بردگی فکری و فرهنگی و برهنگی جانعا را در محاق فرو می برد ناگهان از آستین غیب الهی مران و زنانی بیرون آمدند که به بشریت آبرو و شرف بخشیدند و ننگ سالها را با خون شستند.
💠 بسیج آمد تا نگذارد علی (ع)در میدان نبرد تنها بماند و به بهانه های واهی همراهان بی وفا بی یار سر در حلقوم چاه فرو برده و نگرید.
💠 بسیج آمد تا راه هزاران ساله ی ظهور را نزدیک تر سازد تا رگ های متورم غیرت و شکوه و دیانت را به شیاطین عالم بنمایاند و علم آزادگی را برفراز عالم به اهتزاز در آورد.
💠 بسیج آمد تا سن عاشقی را چنان به پایین آورد که کودکان کم سن و سال ره صد ساله رفته و در طواف کعبه ی آزادگی خون بر چهره ی پرگناه عالم بپاشد.
💠 بسیج آمد تا با خود مقاومت و حشد الشعبی و فاطمیون و زینبین را بیاورد تا رستاخیز ظهور را به زیبایی و شکوه رقم بزند.
💠 بسیج آمد تا بدرخشد در تاریکی شبهای تیره ی عالم .
ولایت شیرلری تقدیم به جانفشانان دلیر نیروهای شریف انتظامی به قلم: استاد غلامی سرای
جانی آلوبلار اللره عشقی یایبلا گوللره آینه تک اوره لری عرشه دونوب کوره لری اوخلار اگر یاغیر بیزه گوزیاشی ایستیور سوزه غم یوخوموز که وار سپر داغلارا یئل ، کوله اسر گِی او یاشیل پیرهنی امن ائله دشت و دمنی اسلحه اللرده دایان عالمه وئر عشقی نشان کیم که شرارت داغیدیر کیم که اوره بندی قیریر رعبی وی باید دادا او یاقالاجاق حق ،یادا او حک دی داشلار آغاجا ضامن کشوردی ناجا آی یا دا ایل یوخدی مگر داغِ شهید گورمویه لر مرزلرین پهنه لری دشت لرین صحنه لری موجلارین تاب وتبی گردنه لر روز و شبی حق دی مسلّم دی بیزه بیربیری هم دم دی سیزه
هربیریزون غیرتی دی که وطن امنیتی دی ای ائلویَن دشتی کفن سیزلره مدیون دی وطن تاعَلموز اوج دادی هوروخزر موج دادی سیزلره عزت یاراشار شیرِولایت یارشار
آرزوی همیشگی انسان ها ، دنیایی سراسرصلح و آرامش بوده است . نیروی انتظامی نیازیک جامعه ی آرمانی است و همه ی اندیشمندان اجتماعی برضرورت وجود چنین نیرویی درتمام جوامع تاکید دارند.
نیرویی که با اقتدار دربرابر اخلال گران نظم و امنیت ایستاده و تیشه برریشه های ظلم وفساد می کوبدتا ارمغان آور آرامش وعدالت باشد. امنیت ، اعتماد، سلامت ، پویایی و نشاط ثمره ی حضور نیروی انتظامی درجامعه است بدین وسیله ضمن بزرگداشت هفته ی مقدس نیروی انتظامی از تلاشهای بی شایبه شما حماسه ساز پیروز وسنگردار همیشه بیدار که سرافرازانه راه قسط و امنیت درسایه ی تلاش شما طلوع می کند.
🏴 شیفتگان و دلدادگان اباعبدلله علیه السلام 🚩 روح بلند و رفیع ِ مداح و خادم دل سوخته اباعبدلله الحسین و پیرغلام اهل بیت به دیار ابدی پیوست . 🚩 ما اگرچه از نغمه های آسمانی و روضه های ماندگارش محروم شدیم اما هیچ گاه نفس های نافذ و نفخه های ارزشمندش را ازیاد نخواهیم برد. 🚩 او اینک میهمان حضرت زهرا سلام الله علیها و اهل بیت و اربابش امام حسین علیه السلام است و ما داغدار مداح و ناطقی هستیم که بی نظیر بود و محافل حسینی به نورش منوربود. 🚩 از خدای بزرگ برای آن روح بلند و رفیع آمرزش و رفعت وشکوه خواهانیم .
جان فدای آن کلامت ای امـــام ازولایت چشمه ها جوشد مـدام ازولایت عدل برپــا مــی شـــود پشت ظلم وناکسان تــا می شود بی ولایت کل عالــم ابتـــر است هر رگی از ما فدای رهبـــراست کیست می گوید ولایت شد زِ یــاد هرکه می گوید چنین خاموش باد ماعقابانیـــــم در پـــــرواز واوج یا چو دریاهای پرخیزاب ومــوج گرفرودآییــم روی دشمنــــــــان پنجه انـــدازیــم برحلقومشـــــان فاش می گویم عقابان زنــده اند در ره رهبر سروجان می دهنــد رهبــــــرا اذنی وفرمانــــم بــده یک کلامی از شهیـــــدانم بـــــده تا به یک لحظه کفن پوشت شویم پاره پاره در دل آتش رویــــــــم این زمین را آسمانی می کنــــیم اقتدارت را جهانـــی می کنیــــم
به قلم:استاد غلامی سرای طرحی از : مرکز فرهنگی شهید جدیری کهنموئی
بلندآوازه ها تقدیم به معلمان ارجمند و استادان بزرگوار به قلم: استاد غلامی سرای
بدنم را به کلاسم ببرید زیرآن پنجره ها دفن کنید زیر سقفی که نفس ها به خدا نزدیکند دوست دارم زیر قدمِ سرکش شاگردانم خوبی و عاطفه را حس کنم زیر خاکی که مرا بلعیده ضربان دلشان را شنوم تا بدانندهمه رشته ای را که میان من و شاگردان است روزگار کهن و پنجه ی مرگ نتوانندگسست تابدانند همه من همان سلطانم که به اندک رقم ِ ناچیزی محشری سبز درآن معرکه برپا کردم خونِ دل خوردم و در جورِ زمان قطره ها را همه دریا کردم گرچه بی مهریِ بسیار دلم را خون کرد درنگاه پرِ از عصمتِ شاگردانم فارغ از هرگله و درد شناور گشتم کشتی حلمم و در طوفان ها درّها از دل گرداب برون می آرم بی صدا می بارم ما بلند آوازان ناخداییم و اگر سکّان را اندکی سفت نگیریم به چنگ موج ها می کوبند زورق علم و ادب را برسنگ بازما سینه سپرساخته ایم تا بماند ایران
دستهایت آبشار زندگی ست بگذار ببوسمشان؛ چشم هایت رنگین کمانیست که امید و عشق در آن متلالو می گردد؛ ای پدر، ای روح زندگی ام جاودانه بمان که جاودانه زیستن را به من آموختی.
ای ابرپربرکت که کویر تشنه ام را به حیات کشاندی و زورق زندگی ام را در میان امواج متلاطم روزگار به ساحل مقصود رساندی ، ممنونم . اگر نبود ستایشی که خدای بزرگ در آیات قرآنش ذکر فرموده ،کجا مقام رفیعت معلوم میگشت . دستانت را می بوسم که شکوفه های امید از آنها می رویند. دوستت دارم و برای زندگی ات دعا می کنم و اگر کنارم نبودی ازخدای مهربان زیباترین آمرزش ها را برای روح بلندمرتبه ات خو اهانم . واما در پایان بگذار از زبان فرزند برومند شهیدجدیری به پدر بزرگوارش بنگارم .
ای پدر که نگاه کریمانه ات را هرلحظه احساس می کنم و می دانم بر دیواره ی عرش همراه شهدا مراقب من و زندگی ام هستی .صمیمانه از توقدردانی میکنم و سپاسگزام به خاطر جانفشانی و ایثاری که برای دینم و کشور و مردمم انجام دادی و این سرفرازی و عزت را برای من و خانواده ام ارزانی فرمودی.
انشاالله در جوار الهی و همراه سیدالشهدا برسطرسطر سرنوشت ما و عاشقانت نظاره گر باشی و تقدیر را به زیبایی و شکوه با دعای خیرت رقم بزنی .
ببال ایران من ایران زیبا دراین طوفان بمان مانا شکیبا قوی باش ای سپهر جاودانی که امواجند شهپرهای دریا قوی باش ای درخت پر ز ریشه بمان امروز با رویای فردا جراحت های بسیارت گواهند تویی سرشار غیرت های والا در این بحران اگر همدل بمانی به عزمت بشکند اوهام و خارا بساط نارسایی چیده گردد گشوده گردد آخر این معما "غلامی" حسن یوسف باردیگر ستاند تاب دیدار از زلیخا
تب و تاب و حکایت جانفشانی به قلم : استاد غلامی سرای
در تب و تاب یورش تب و بیماری کرونا ، مشاهده می کنیم که چگونه دفاع مقدس در لباس های سفید و وپوشش های مقدس پرستاران و پزشکان تداعی می گردد و چگونه در این نبرد جانفرسا اراده های نورانی بر تیرگی های و یاس چیره می گردند.
خدا را شکر بار دیگر تمام ایران در قامت پزشکان و پرستاران جان برکف اکنون حضور جانانه ای را در سنگرهایی دیگر به نمایش در می آورد.
امیدواریم باز با پایان این دوره ی تلخ ، شاهد شکفتن گل آرزوهایمان باشیم و هرگز جانفشانی این قشر زحمت کش را فراموش نکنیم . سپاس ای رزمندگان خط مقدم مبارزه با بیماری و درد!
استاد سخن،شاعر نغز گفتار و دلسوخته مرحوم «حاج رضا صراف تبریز ی» در سال 1271 هجری قمری در محله ی راسته کوچه تبریز در دربند حصار دیده به جهان گشود.در سن 12 سالگی پدر خود را از دست داد به ناچار برای گذراندن زندگی به شغل پدرش یعنی صرّافی روی آورد.مغازه اش در تیمچه ی حاج سید حسین میانه قرار داشت.در حین تجارت،به آموختن ادبیات فارسی و عربی پرداخت.
حاج رضا صراف همیشه در محافل علمی و ادبی شرکت داشت و از سال 1291 ه .ق (از 20سالگی) یکی از اعضای برجسته انجمن ادبی صفا بود که جلسات انجمن در خانه وی تشکیل می شد.او همیشه از محضر ادیب نامدار مرحوم « لنکرانی » پیش کسوت این انجمن استفاده می برد.
بایاتی ها ، دوبیتی های موزون و لطیفی هستند که در طول سالیان دراز دهان به دهان گشته و به ما رسیده اند. شاعران این بایاتی ها مادران و پدران و دختر و پسران جوانی هستند که احساس شادی و رنج و عشق و غربت و شکوه و نفرین و .. خود را در قالب سخنانی زیبا بر زبان رانده و به آیندگان خود منتقل کرده اند. در این دو بیتی ها در مصراع اول و دوم و چهارم هم قافیه و مصراع سوم آزاد است. بیشتر اوقات مصراع دوم و سوم جان مطلب را ادا می کند.
« پژوهشهای ایرانشناسی و خاورشناسی گنجینه ای در عرصه فرهنگ »
به قلم: دکتر علی اصغر شعر دوست
تحقیقات ایرانی، حوزه ای شناخته شده و ریشنه دار، در سلسله مطالعات دانشمندان آسیای میانه و قفقاز محسوب می شود.ملت ما با آثار دانشوران آسیای میانه و قفقاز در حوزه تحقیقات ایران شناسی و تصحیح و تحشیه متون کهن پارسی چون شاهنامه و آثار نظامی و دیوان کمال خجندی و کشف المحجوب هجویری آشنا هستند.
بعضی از متون، علی رغم اینکه چندین دهه از تصحیح و تنقیح آنها می گذرد، هنوز هم بهترین تصحیح به شمار می روند و این خود بهترین دلیل در شیوه تصحیح و تحقیق آنان است؛ اگرچه ممکن است که کارهای انجام شده کار پایانی نباشد اما یقینا تاکنون کاری به این دقت و صحت در باب تصحیح این متون صورت نگرفته است.
خواندن ادامه مطلب
" محمد حکیم هیدجی " از بزرگان فلسفه و از عرفای بسیار مشهور هیدج از توابع زنجان است که در سال ۱۲۷۰ هجری قمری به دنیا آمد
حکیم ملا محمد علی هیدجی یکی از شاعران اندیشمند و بلندآوازهی منسوب به روحانیت شیعه است که بیشترین آثار منظوم خود را به زبان ترکی آذربایجانی سروده است. وی به آثار حکمی و فلسفی اسلامی تسلطی کامل داشت و جامعترین تعلیق و حواشی را بر منظومهی حاج ملاهادی سبزواری نگاشته است. او استاد اکثر اساتید فلسفه در قرن گذشته بوده و سالها «منظومه» و «اسفار» تدریس کرده است. دیوان اشعار ترکی حکیم هیدجی در سال 1387 به تصحیح دکتر حسین محمدزاده صدیق (دوزگون) و با مقدمهای جامع به همراه تحشیه چاپ شده است. این دیوان دارای انواع شعری زیر است: 14قصیده، 24غزل، 3قطعه، 1مربع 23بندی، 2تخمیس، 1ترجیعبند، 3ترکیببند، 12مثنوی، 2مناظره و 1ملمّع.
در آخر دیوان حکیم هیدجی که بیانگر حالات عرفانی اوست وصیّتنامهٔ او آورده شده است. او پس از حمد خداوند و شهادت و تقسیم اثاثیّه و کتابهای خود چنین گفته: از رفقا تقاضا دارم وقتی من مُردم عمامهٔ مرا روی عماری نگذارند، های و هوی لازم نیست، و برای مجلس ختم من موی دماغ کسی نشوند زیرا که عمر من در این جهان (مادی) ختم شده و عمل من خاتمه یافته است. دوستان من خوش باشند زیرا من از زندان طبیعت (این جهان مادی) خلاص (میشوم) و به سوی مطلوب خود (خداوند) میروم و عمر جاودان مییابم... دوست داشتم پولی داشتم و به رفقا میدادم که در شب رحلت من مجلس سوری تهیّه کرده و سروری فراهم آورند، زیرا که آن شب، شب وصال (و رسیدن) من (به خداوند) است.... هیدجی عارف هنگام شب وفات خود همهٔ طلاّّب مدرسهٔ منیریّه، را جمع میکند و به آنها نصیحت و اندرز میدهد و به اخلاق اسلامی دعوت مینماید. هیدجی نماز صبح خود را در اوّل فجر صادق میخواند و بعد از ساعتی در سال ۱۳۱۴ در تهران در سن ۴۴ سالگی وفات میکند!
" میرزا علی معجز شبستری " فرزند حاجی آقا ، در سال 1252 هجری شمسی در شبستر که در آن زمان قصبه ای کوچک بود تولد یافت . میرزا علی در مکتب خانه خواندن و نوشتن را آموخت . در سن شانزده سالگی (68-1267 هجری شمسی) پدرش فوت شد . بعد از فوت پدر برادانش که در استانبول به تجارت مشغول بودند ، علی جوان را به استانبول بردند . علی در استانبول فرصت تعلم و مطالعه بدست آورده و ضمن کمک روزانه به برادران خود به مطالعه در تاریخ و ادبیات میپردازد . علی را عشق وطن و دردغربت آزار میداد . بهمین جهت بعد از حدود سیزده سال واندی زندگی در غربت استانبول به شبستر باز میگردد!