|
نویسنده :
|
موضوع :
مرکز فرهنگی شهید جدیری کهنموئی در شبکه های اجتماعی |
|

🔸آن روزها نام و نان بهایی نداشت و آنچه میدان دار بود ، قیام بود و عروج . 🔸آن روزها ماندن بی معنا بود و مردن در بستر ، ننگی بزرگ . 🔸آن روزها شهادت ، شاهراهی به وسعت افق داشت . 🔸آن روزها فاصله خاک تا افلاک و کویر تا بهشت ، یک میدان مین بود . 🔸خاکریزها ، بوی بهشتِ مردانی را گرفته بود که سر به سر ، تن به مرگ می سپردند تا مبادا وجبی از کیان دین و وطن، به دست کفتاران حریص و متجاوز بیفتد؛ چرا که دفاع مقدس، رساترین واژه در قاموس ایستادگی این ملت قهرمان است. 🔸مردان این دیار در پی تجاوز کفتار صفتان ننگ و نفرین ، در هفت شهر عشق ، هشت بهار ، آزادگی را پیمودند و حماسه آفریدند.
برچسبها:
هفته_دفاع_مقدس,
جنگ_تحمیلی,
جهاد,
دفاع_مقدس |
|
نویسنده :
|
موضوع :
قرآن کریم |
|

این عکس در مورخه61/6/10 در خط مقدم جبهه در گیلانغرب بنام جبه تنکاب مشرف به خانقین عـراق است که روز قبل آن بارش شدید موجب آبگرفتگی شده بود که خودرو آمبولانس از حرکت ایستاد ه بود و تا کمر در آب فرو رفته بود که در سمت چپ شهید محمود جدیری کهنموئی و در سمت راست احمد مسعودی کهنموئی می باشد . برچسبها:
هفته_دفاع_مقدس,
دفاع_مقدس,
هشت_سال_دفاع_مقدس,
جبهه |
|
نویسنده :
|
موضوع :
قرآن کریم |
|

عکس فوق در خط مقدم جبهه گیلانغرب تپه ۷ تنکاب مشرف به شهــر خانقیـن عـراق است قسمت چپ عکس شهید محمود جدیری کهنموئی نشسته و نفر وسطی آقا حسن نجفی اسفنجانی و نفر سمت راست آقای علیشان مجیدی اسفنجانی می باشد. برچسبها:
هفته_دفاع_مقدس,
دفاع_مقدس,
هشت_سال_دفاع_مقدس,
جبهه |
|
نویسنده :
|
موضوع :
|
|

در تفحص شهدا، دفترچه یادداشت یک شهید 16 ساله پیدا شد
در تفحص شهدا، دفترچه یادداشت یک شهید 16 ساله پیدا شد ، که گناهان هر روزش را در آن یادداشت می کرد ، گناهان یک روز او این ها بود:
سجده نماز ظهر طولانی نبود !
زیاد خندیدم !
هنگام فوتبال شوت خوبی زدم که از خودم خوشم آمد !
برچسبها:
خاطرات_شهدا,
دفاع_مقدس,
جبهه,
شهدا |
|
نویسنده :
|
موضوع :
|
|

پسرم می پرسد : تو چرا می جنگی؟
من تفنگم در مشت
کوله بارم بر پشت
بند پوتینم را میبندم
مادرم آب و آیینه و قران در دست
روشنی در دل من میبارد
بار دیگر پسرم می پرسد: تو چرا میجنگی
با تمام دل خود میگویم
تا چراغ از تو نگیرد دشمن .
در آغاز هفته دفاع مقدس، یاد و خاطره شهیدان هشت سال
دفاع مقدس را نيز گرامی مي داريم.
برچسبها:
دفاع_مقدس,
سرگرد_پاسدار_شهيد_محمود_جديري_کهنمو_ئي,
شهداي_مدافع_حرم,
kahnamu |
|
نویسنده :
|
موضوع :
|
|

وقتی شهید ملکی که یک روحانی بود خود را برای اعزام به جبهههای حق علیه باطل معرفی کرد، به او گفتند باید به گردان حضرت زینب (سلام الله علیها) بروی.
شهید ملکی با این تصور که گردان حضرت زینب (سلام الله علیها) متعلق به خواهران است به شدت با این امر مخالفت کرد و خواستار اعزام به گردان دیگری شد اما با اصرار فرمانده ناچار به پذیرش دستور و رفتن به گردان حضرت زینب شد.
هنگامی که میخواست به سمت گردان حضرت زینب (سلام الله علیها) حرکت کند، فرمانده به او گفت این گردان غواص در حوالی رودخانه دز در اهواز مستقر است.
شهید ملکی بعد از شنیدن اسم «غواص» به فرمانده التماس کرد که به خاطر خدا مرا از اعزام به این محل عفو کنید،
من را به گردان علیاصغر (علیه السلام) بفرستید، گردان علیاکبر (علیه السلام) گردان امام حسین (علیه السلام) این همه گردان، چرا من باید برم گردان حضرت زینب؟
اما دستور فرمانده لازمالاجرا بود.
شهید ملکی در طول راه به این میاندیشید که «خدایا من چه چیزی را باید به این خواهران بگویم؟
اصلا اینها چرا غواص شدهاند؟ یا ابوالفضل (علیه السلام) خودت کمکم کن.»
هوا تاریک بود که به محل استقرار گردان حضرت زینب رسید، شهید ملکی از ماشین پیاده شد، چند قدم بیشتر جلو نرفته بود که یکدفعه چشمانش را بست و شروع به استغفار کرد.
راننده که از پشت سر شهید ملکی میآمد، با تعجب گفت: حاج آقا چرا چشماتونو بستین؟
شهید ملکی با صدایی لرزان گفت: «والله چی بگم، استغفرالله از دست این خواهرای غواص» …
راننده با تعجب زد زیر خنده و گفت:
کدوم خواهر حاج آقا؟ اینا برادرای غواصن که تازه از آب بیرون آمدند و دارند لباساشونو عوض میکنند.
اینجا بود که شهید ملکی تازه متوجه قضیه شده و فهمید ماجرای گردان حضرت زینب چیه!!
راوی : سردار علی فضلی جانشین رئیس سازمان بسیج
و من الله توفیق.
برچسبها:
دفاع_مقدس,
شهيد_جديري,
شهيد_جديري_کهنمو_ئي,
کهنمو |
|
مداح شهید سرگرد پاسدار محمود جدیری کهنموئی از شهدای روستای کهنمو از توابع شهرستان اسکو در استان آذربایجان شرقی می باشند.به امید شفاعت شهیدان صلوات
| |
|
| | | | | |