برگی از دفتر خاطرات « دکتر شعردوست در نشستی دوستانه با بزرگ علوی »

من و بزرگ علوی در سفارت جمهوری اسلامی ایران -بن - آلمان:
گفتم استاد دو سؤال نهائی ام را هرکدام در یک جمله پاسخ بدهید، موافقت کرد، پرسیدم از آثارتان کدامیک را بیشتر دوست دارید؟ گفت، من می خواستم این سؤال را از تو بپرسم، هرچند خودم حدس می زنم، گفت حالا تو بگو، گفتم،
چشمهایش ، خندید و گفت می دانستم، دیگر پاسخ نداد، در حالیکه نیم خیز شده بود، پرسیدم، آقا بزرگ در این سن و سال، با اینهمه تجربه اگر یکبار دیگر متولد شوید و مختار به انتخاب مسیر زندگی، دوباره این مسیر را برمی گزینید؟ گفت کدام مسیر، گفتم، جزء ٥٣ نفر باشید، بخاطر حزب توده زندان بروید والی آخر...؟ در حالیکه بلند شده بود گفت: پسرم مگر من خرم؟ ولی افسوس که زندگی یکبار است...
خواندن ادامه مطلب
برچسبها:
برگی_ازدفترخاطرات,
دکترشعردوست,
بزرگ_علوی,
علی_اصغرشعردوست |