یادت باشد:
سهمیه ای ْ‘ دختری نیست که به ناحق صندلی مردودی ها ی کنکور را اشغال کرده
...سهمیه ای ْ‘ دختری ست که وقتی توکلاس های گاج و قلم چی نشسته بودی او در
ناصر خسرو به دنبال دارو برای پدر جانبازش بود ...
همان دخترکی که وقتی نیمه شب گنج خانه میخواست درس بخواند ناله های پدر روحش را
خراش می انداخت ...
دخترکی که روز کنکور با سرفه ای پدری شیمیایی بدرقه شد ...
سهمیه ای ٌ, عرضی داشتم :
┘◄
سهمیه ات نوش جان؛